یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۶:۱۱
۰ نفر

سجاد نوروزی: جامعه‌شناسی شهری، از جمله شاخه‌های مهم جامعه‌شناسی است که امروز توجه جامعه‌شناسان را بیش از پیش به‌خود جلب کرده است.

در این میان اما دو مکتب شیکاگو و بریتانیا از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. با وجود تفاوت‌هایی که در میان این دو مکتب جامعه‌شناسی شهری وجود دارد اما هر دو در نگاه بوم‌شناختی و کمّی به شهر اشتراک دارند.

 با این حال، آیا مکاتب یادشده می‌توانند مبنای نظری برای مفهوم «شهر اسلامی» باشند؟ آیا می‌توان به موازات فضای معنوی در شهر اسلامی از ضرورت‌های بنیادین ریخت‌شناسی و بوم‌شناسی شهر و...آنگونه که در مکاتب جامعه‌شناسی شهری مطرح است، سخن گفت  یا آنکه شهر اسلامی باید بر مبنای نظر دیگری سازمان یابد؟ مطلب حاضر عهده‌دار تبیین و پاسخ به این مسائل است.

«شهر» تواما حاصل یک فرایند دو جانبه است؛ در بادی امر یک «ارتقای اجتماعی» و تطور عمیق در ساحت معنایی زیست انسانی رخ داد که نهایتا به بسط فیزیکی شهر انجامید و در عین حال رشد و نشو و نمای بورژوازی و پیشرفت‌های عمرانی و صنعتی نیز از جمله موارد شالوده افکنی در باب پیدایی شهر محسوب می‌شوند.

در مواجهه با این دو مقوله، اگر قرار باشد به مفاهیم مندرج در جامعه‌شناسی شهری بسنده کنیم، در نهایت خشک جامعه‌شناختی‌ای به دست می‌آید که در برابر حادث شدن برخی عینیات روزمره و عملی متزلزل است. فی‌المثل، اگر به وجه عمرانی ریشه پیدایی شهر بپردازیم، فقط توان شرح ماوقع تاریخی و بیان مورفولوژیک شهر را کسب می‌کنیم یا در بهترین حالت یک تفسیر «اقتصادی سیاسی» ارائه خواهیم داد که بورژوازی ناقض فئودالیسم شد و... یا اگر در هیاتی فرمالیستی به «واقعیت اجتماعی شهری» بنگریم تنها می‌توان بدیهیات «جامعه شناسی خرد» در باب روابط شهری و نقش اجتماعی در شهر و... را شرح داد که قاطعانه باید گفت تاریخ مصرفش گذشته است.

چاره کار اما، رویکرد دیگری است. شهر باید برای ما نماد یک «معنا» و «هستی» را کسب کند تا بتوان پی به دلالت‌های هستی‌شناختی ومعرفت شناختی‌ای برد که «ماهیت و جوهر وجودی» یک شهر را سامان می‌دهد. با این وصف هر شهر «معنایی» را دربطن «هستی‌اجتماعی و تاریخی» خود یدک می‌کشد که انکشاف نظری آن راه برتحلیل‌های منسجم جامعه‌شناختی و فلسفی و حتی بوم‌شناختی و ریخت‌شناختی خواهد گشود.

درک فلسفی از «شهر» در پی فهم مبنای ساخت اجتماعی یک شهر است؛‌ساخت اجتماعی‌ای که «هویت‌مند» است و قواعد پیدایی این «هویت» فارغ از هر سنخ رویکرد نظری فرمالیستی و صوری‌گرا، باید محتوا‌گرایانه فهم و درک شود. این‌چنین است که «موضوع» در جامعه‌شناسی شهر، سیرت دیگری کسب می‌کند و نقطه آغازین آن متضمن التزام به این پیش‌فرض فلسفی است که هر شهر، «معنا» و «هستی اجتماعی ـ تاریخی» مختص به‌خود را دارا است.

با مدد گرفتن از این پیش‌فرض است که باب بحث و فحص فلسفی در باب شهر گشوده می‌شود و آنگاه است که فهم تفسیری از شکل روابط اجتماعی و هنجارها و ارزش‌های یک شهر مبنای مستحکم نظری پیدا می‌کند. این مقولات را می‌توان از اصول  ثابت «جامعه‌شناسی شهری» خواند. این رویکرد اگرچه متصف به صفت «جامعه‌شناختی» است، اما از فلسفی‌اندیشی اعراض نمی‌کند و در پی تلفیق رویکردهای فلسفی و جامعه شناختی است.اساسا «هستی» و «معنا» موضوعاتی فلسفی‌اند. بنابراین هستی‌شناسی یک شهر و واقعیات اجتماعی آن می‌تواند و باید «فلسفی» باشد.

در عین حال، برای انضمامی‌تر کردن قضیه، ما ناچار به ارائه دلایل جامعه شناختی نیز هستیم، اما این ادله عطف به وجود فلسفی اندیشی و پیش فرض‌های فلسفی، هرگز «انتزاعیات» صرف نیست.حال که این موضوع روشن شد به دیگر وجوه قضایا می‌پردازیم. گفتیم که هر شهر، معنا و هستی اجتماعی ‌ـ تاریخی دارد. اینجا پرسش دیگری رخ می‌نمایاند که آیا این معنا و هستی «عام» است؟ یعنی «شهرها» همگی از هستی واحدی بهره می‌برند یا اینکه هر شهر این امر را در هیاتی مختص خود داراست؟
پاسخ به این پرسش آری و نه است.

واضح است که شهری شدن، جلوه دیگر و صورت جدیدی از گستره زیست انسانی است و حتی می‌تواند در عدول از زیست سنتی تعبیر شود.این مقوله میان همه شهرها مشترک است. این پاسخ وجه آری پرسش ما محسوب می‌شود. اما نکته بدیهی و عینی دیگری هم وجود دارد. هر «شهر» ساختار اجتماعی خاص خود، نقش‌ها و اساسا ساحت معرفتی خاص خود را دارد. بنابراین پرداختن به آن، می‌تواند حتی درقالب «یک طرح نظری مجزا» نمود یابد که البته ورای آنچه ما در باب پیش فرض‌ها و فرم و محتوای کلی «جامعه‌شناسی شهر» گفتیم، نمود نمی‌یابد.

درک تفسیری از ساحت معنایی هر شهر

هنگامی که ما می‌خواهیم «سبک زندگی» در یک شهر را تشریح کنیم، نخواهیم توانست صرفا نگاه کمیت‌گرا و پوزیتویستی را سرلوحه قرار دهیم. اگرچه این ادعا دربادی امر، می‌تواند ناراست و مبطل به‌نظر آید، اما هنگامی که برای شهر یک ساحت معنایی و هستی معرفت شناسانه قائل باشیم بدیهی است که رویکرد پوزیتویستی و کمیت‌گرا و ارائه رقم و عدد تنها می‌تواند برای «توصیف به وجه خاص زندگی شهری» مصداق یابد که این وجه خاص نیز عمدتا منطبق با دلالت‌های جامعه‌شناسی خرد و روان‌شناسی اجتماعی است و بی‌درنگ می‌تواند با رویکرد دیگری ابطال شود.

فی‌المثل، ما برای درک این امر که «مردم، یک شهر خود را «دینی» می‌دانند یا نه!» نمی‌توانیم به آمارهایی بسنده کنیم که تنها وجه تعمیمی‌ای برای نیل به یک توصیف دارند، چرا که «روش» ما برای مجادله مبتنی بر استنباط معنای فعل جمعی و سوبژکتیوی است که متوجه افعال دیگران است. پس در اینجا نیت ذهنی درک فردی و اساسا یکسان پنداری اجتماعی، محلی از اعراب ندارد.

«روش تفهیمی» که در جامعه‌شناسی شهر باید مورد استناد قرار گیرد ـ که البته در وجه غالب چنین نیست – در مقابل «تبیین» و پیش‌بینی های پهنانگری است که فرض را بر میانگین‌های موهوم می‌گذارد. ادله‌ای که چارلز تیلور در مقاله «تفسیر و علوم مربوط به انسان» آورده برای بسط مفهومی آنچه ما مدنظر داریم بسیار راهگشاست؛ وی حجت آورده است که علوم اجتماعی ناچار باید معناکاو باشند و تحقیقات اجتماعی که صرفا مبتنی بر عوامل عینی مثل ربطهای علمی، ساختارهای اجتماعی و عقلانیت انتزاعی باشند، ناگزیر ناکام خواهند ماند.

وی می‌نویسد: «رای من بیان دیگری است از اندیشه اصلی علم‌الاجتماع تفسیری و آن این است که هیچ تبینی از فعل انسانی وافی و مقنع نیست، مگر اینکه درک ما را از فاعل بیشترسازد. بنابراین رای، نمی‌توان هدف علم‌الاجتماع را پیش‌بینی هیات‌های بالفعل حوادث تاریخی یا اجتماعی دانست... تبیین مقنع آن است که فاعل را هم دربرمی‌گیرد و درکی از وی نصیب ما کند (دانیل لیتل، تبیین در علوم اجتماعی ترجمه عبدالکریم سروش ص 116).
اما در جامعه‌شناسی شهری مصطلح در ایران ما، حوزه تحلیل و اساسا موضوع تنها «ساخت بوم‌شناختی شهر» است و روش تحقیق و نحوه مفهوم‌پردازی نظری دراین وادی (نظری) که تیلور شرح داده سیر نمی‌کند. پس بدیهی است که ناکارآمدی‌های نظری که ما امروز در حوزه «نظریه‌های شهری» داریم، معلول چه اموری است.

فی‌المثل تاکنون بهترین منبعی که در باب «شهرهای اسلامی» موجود است، رساله‌ای از حمید اشرف است که آن هم تنها به گزارش شکل شناختی و بوم‌شناختی و توصیفی از شهر اسلامی در سده‌های گوناگون می‌پردازد. این امر نکته جالبی است که اکنون در مهد و سرزمین «شهرهای اسلامی»، ما هنوز منبع نظری قابل توجهی که نگاهی ستی‌شناختی و معرفت‌شناسانه به «شهر اسلامی» داشته باشد، نداریم.

به قصد نتیجه

جامعه‌شناسی شهر بایدمبلغ فهمی ورای روش‌های تجربی و اثبات‌گرایانه باشد. تحلیل‌پویا درباب یک شهر، مستلزم، شناخت نظم معنایی است که از آن روابط اجتماعی و نقش‌های یک شهر منبعث می‌شود؛ چه  همین «روابط اجتماعی» است که نحوه کارکرد فضاهای شهری را مشخص می‌کند و همان سیرت نظم معنایی است که ساخت عمرانی یک شهر را «صورت» می‌بخشد.

امروزه آیا می‌توان از گسست ساحت معنایی یک شهر و سنخ‌شناسی معماری آن سخن به میان آورد؟ آیا می‌توان از تاثیر دلالت‌های رفتار جمعی بر ترافیک یک شهر سخن نگفت؟ ورای این امر آیا می‌توان «شهروندی مدنی» را جدا از گستره عقیدتی یک شهر دانست؟ با این وصف، آیا می‌توان از جامعه‌شناسی شهر، تنها قرائت اثبات‌گرایانه، کمی و صوری داشت؟

کد خبر 51469

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز